شراب شعر میریزد، مگر در جام تنهایی؟
ز شهر خویش میراند مرا، دشنام تنهایی
تنم نیلوفري اما، به گرد هیچ، میپیچم
تنم میپوسد و جان میدهد، در دام تنهایی
گناه من شکفتن در بیابان بود، میدانم
اگر خون میچکد از قلب من، در کام تنهایی
گواهم جای پای بوسهها بر گونۀ آن قاب
گذر آن شب نشد آخر کنم از شام تنهایی
پی مهتاب میگشتم، شبی آمد به بالینم
و گفت آوردهام امشب تو را پیغام تنهایی
به دنبال صدایی میروم تا پشت در، هر شب
ولی میآید از آن سو، صدای گام تنهایی
شبی در آینه، تصویر خود را جستجو کردم
ندیدم سایهای را جز خطِ ابهام تنهایی
هنوزم در کمین است آتشی در زیر خاکستر
قدم خورشید نگذارد، به روی بام تنهایی
13817 بازدید
3 بازدید امروز
8 بازدید دیروز
65 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian